عنود. (ترجمان القرآن). لجاجت. خصومت ورزیدن: بپرهیز و با جان ستیزه مکن نیوشنده باش از برادر سخن. فردوسی. او ستیزه کرد و لج بی احتراز گفت در کافرستان بانگ نماز. مولوی. چو روزگار نسازد ستیزه نتوان کرد ضرورتست که با روزگار درسازی. سعدی (بدایع). تو نیز بنده ای آخر ستیزه نتوان کرد خلاف حکم خداوندگار چند کنی. سعدی (صاحبیه)
عُنود. (ترجمان القرآن). لجاجت. خصومت ورزیدن: بپرهیز و با جان ستیزه مکن نیوشنده باش از برادر سخن. فردوسی. او ستیزه کرد و لج بی احتراز گفت در کافرستان بانگ نماز. مولوی. چو روزگار نسازد ستیزه نتوان کرد ضرورتست که با روزگار درسازی. سعدی (بدایع). تو نیز بنده ای آخر ستیزه نتوان کرد خلاف حکم خداوندگار چند کنی. سعدی (صاحبیه)
نفرین کردن لعنت کردن: زه ای کسائی احسنت گوی و چونین گوی بسفلگان بر فریه کن و فراوان کن. نفرین کردن لعنت کردن: همی کرد بر رهنمایش فریه چوره را رها کرد و آمد به دیه
نفرین کردن لعنت کردن: زه ای کسائی احسنت گوی و چونین گوی بسفلگان بر فریه کن و فراوان کن. نفرین کردن لعنت کردن: همی کرد بر رهنمایش فریه چوره را رها کرد و آمد به دیه